دلبند مامان روزا وشبا گذشت وگذشت با شیرینی و یه کوچولو سختی وشما چهار ماهت تموم شد خانومم .
هیجدهم با خاله جون رفتیم مرکز بهداشت تا واکسن چهارماهگی شما رو بزنیم .اول قطره فلج اطفال و بهت
دادن شما اول خواب بودی .گلم قطره تلخ بود و شما یه شکلی کردی خودتو که خیلی خوردنی شده بودی.
اما واسه واکسن من که نتونستم بمونم و رفتم بیرون وخاله جون شما رو نگه داشت تا واکسن برات بزنن و
مهرسای گلم شما یه گریه بلند کردی اما من اومدم زود بغلت کردم و شما آروم شدی .
گل مامان شما شب تب کردی اما آروم بودی و مامان واذیت نکردی .
وزنتم شده بود 7 کیلو قدمم 63،قربون اون قدوبالات بشم.خانوم دکتر گفت رشدت خوبه خداروشکر ومشکلی
نداری نفسم.